تقابل تفکر روستایی و شهری

 

وقتی از شعر شهری و روستایی حرف زدم. پیش‌ آوردن حرفی، نظری بود نه به صرف حرف و نظر که انضمامی کردن‌اش با شعر، که من اهل حرف و نظر صرف نیستم.

 

پیش کشیدن امروز بود، پیش کشیدن این حرف‌ها  که سرنوشت ما تا به امروز به‌دست دو نوع نگاه و به صورت اختلاطی پیش آمده آن‌هم بر اساس شور و هیجان اول انقلاب حالا رسیده به اینجا که مشخص شده این‌ها یکی نیستند، بلکه راه‌شان جداست. یکی آن فکر روستایی که حد ابتذال‌اش خرافات و اوهام است و بالاترین سطح‌اش معنویت‌گرایی عرفانی و انفعال.

 

دیگری فکر شهری که دست هر معنویت متافیزیکی و ماورای‌یی را کوتاه کرده دست عقل را خواهان است و آرزومند. در این تفکر اگر معنویتی هست، معنویت انسان است و انسان بودن. تفکر شهری به حل مسائل با عقل می اندیشد، تفکر روستایی در عالی‌ترین سطح‌اش به شهودی بودن می‌رسد.

 

امروز اگر ما شکست بخوریم، شکست از جهل و خرافه خورده‌ایم، شکست از حرص و آز آن روستایی حریص شده، از آن روستایی نادیده شده، شکست از نبود آگاهی خورده‌ایم. یادتان باشد ما شکست از اخلاقی می‌خوریم که پا در کفش دین و ایمان دارد.

 

پای ثابت ج‌ن‌د‌ه خانه‌های زمان شاه همین روستایی‌ها بوده‌اند که پول گندم در بقچه به هوای کس شهری می‌رفته‌اند والان هم بیشترین طرفداران همین وضع موجودند.

 

در هر شهر بزرگی می‌توان دو خیابان را نماد این دو نوع تفکر گرفت. من از شهر خودم مثال می‌آورم یکی خیابان اکباتان و دیگری خیابان پاستور در هر دو این خیابان‌ها هر عابری می‌تواند نشانه‌های جنسی آزار دهنده را نسبت به زنان ببیند، اما در خیابان پاستور هیچ نشانه‌ای مبنی بر حرکت بدنی نمی‌توانی ببینی ۹۹درصد نشانه‌ها گفتاری هستند آن‌هم نه مستقیم و وقیحانه، در خیابان اکباتان اما بیشتر با رفتارهای بدنی و گفتارهای جنسی وقیحانه مواجه می‌شوی.

 

عدم آگاهی است که به تعصب می‌رسد، به خشونت وَ در روستایی چاقو به هواداری از تاریکی خون انسانی را مباح می‌داند و می‌کند. در تفکر شهری آدم‌ها جانی ‌می‌شوند اما وقیح نمی‌شوند، در تفکر روستایی جانیان، راهبان وقاحت‌اند.

 

 من دل‌ام می‌سوزد از اینکه دوستان‌ام، دوستانی که شرافت و انسانیت‌شان دلگرمی من است  برای بودن و ماندن امروز در حسرت یک جرعه نفس، ‌یک جرعه زندگی. در هواداری از دومسند نشین چنین بر سر جدل آمده‌اند. دو مسند نشینی که نماینده‌ی ‌بسیار ضعیف آن تفکر شهری‌اند و برای همین نماینده بودن‌شان برای آزاد اندیشی برای‌مان محترم‌اند، اما دوستان شما که نسبی اندیش بودید چطور هوادار داغ شده‌اید؟ مشکل سر داغ بودن‌تان است نه بر سر تلاش و حرکت‌تان برای رسیدن به خواسته‌ها، انگار فراموش کرده‌اید در این نظام هر که بر مسند نشسته دست و دامنی آلوده دارد چه میر و چه شیخ. اکنون بر اساس حرف‌های‌‌شان، کمی هم سابقه‌شان ما سعی می‌کنیم باور کنیم این‌ها نبودند و اگر بودند حالا تغییر کرده‌اند و به رویشی دوباره می‌اندیشند. مائیم که با باورمان به آنها اعتبار می‌دهیم پس چنان دوست باشید که جای جدایی هم باشد و چنان جدا افتادید که جای وصل.*

 

چه میر و چه شیخ کامل نیستند عیب و ایرادشان هم فراوان است، بر اساس هواخواهی عیب و ایرادشان را فراموش نکنیم و به‌خاطر نماینده‌بودن‌شان آن‌هم برای بخشی از خواسته‌های تفکر شهری که به عقل و آزاد اندیشی می‌رسد برای‌شان احترام بگذاریم. این را هم بگویم روستا لزومن دهات نیست که تفکر روستایی تفکرانسان دهات نشین باشد تفکر روستایی می‌تواند حتا در شهر نشین‌ترین کسان هم خانه کند با این‌همه تفکر روستایی سخت با دهات نشینی رابطه دارد که گفته‌اند "ده مرو، ده مرد را احمق کند" از این حرف‌ها که بگذریم،

 

من هنوز هم از فردا می‌ترسم!

 

 

 

* اشاره به گفته‌ای از علی پسرابی‌طالب