نفرین و لعن: سلاح بیسلاحان
1. نفرین و لعن: سلاح بیسلاحان
الهی به خونت بغلتی! از مترو که بیرون آمدم روی پل پلههای برقی این نفرینی بود که پیرزن با سوز جگر میکرد. من اول کلمات رو جملهها را ادبی میشنوم. با خودم گفتم. چه نفرین و چه تصویری. نزدیک تر که شدم شناختمش. پیرزنی که بیشتر میبینمش با بساطش که چیزی نیست. لیف و کیسه و بافتنیهایش است. نشست روی صندلی کوچکش و زد روی پاهایش که از صبح هر چه فروخته بودم... الهی به خونت بغلتی!
حالا واقیعت تلخ خورده بود در صورتم و حظ ادبی ماجرا افتاده بود به تلخی. و خود نفرین آمده بود جلو. نفرین سلاح بیسلاحان. سلاح بیاثر که دیگر بیسلاحان هم باورش ندارند.
نفرین را نهآفرین نوشتهاند. یعنی دشنام و آرزوی بد. نفریت را مترداف لعن نیز آوردهاند: "«لعن» در لغت به معنای طرد نمودن و دور ساختن از روى خشم است[۱] و در اصطلاح اگر از ناحیه خداوند متعال باشد -چنان که از آیات قرآن کریم بر می آید[۲]- به معنای دور ساختن کسی از رحمت خویش در دنیا، و در آخرت، گرفتار نمودن به عذاب و عقوبت است و اگر از ناحیه بندگان باشد، به معنای نفرین و دعا به ضرر و بر ضد دیگران است.[۳] «نفرین» به معنای دعای بد برای مرگ، ناکامی و بدبختی کسی یا چیزی می باشد.[۴] به معنای لعن، لعنت، ذم، تقبیح و نکوهش نیز آمده است.[۵] به عبارت دیگر، دعا بر دو نوع است؛ مثبت که همان دعای معروف و شناخته شده است، و دعای منفی و بر ضد که نفرین باشد. بنابر این، لعن و نفرین در برخی از موارد به معنای هم دیگر به کار می روند."
نفرین دقیقن چه کار می کند؟ نفرین با زبان بیان میشود. کلمات جای دست و زور و نیروی عینی مینشینند تا امید به جبران صدمهای بشاند که وارد شده است. در اسلام و شیعه شما با لعن و نفرین زیاد مواجهه میشوید. خدا لعنت میکند. پیامبر لعنت میکند. امامان و مردمان عادی که دشمنان امام را لعنت میکنند.
نامدارترین نفریت در اسلام مباهله است. "مباهله در اصطلاح: با توجه به آیۀ مربوطه، مباهله به معناى نفرین کردن دو نفر نسبت به یک دیگر است بدین ترتیب که افرادى که در بارۀ یک مسئله مهمّ مذهبى با هم نزاع دارند در یک جا جمع شوند و به درگاه خدا تضرع کنند و از او بخواهند که دروغ گو را رسوا ساخته و مجازات کند.[۹] پس مورد تشریع مباهله مخصوص اختلافات و منازعات دینی و مذهبى است تا جایى که با گفت و گو حل نشود و کار به انکار و مکابره بکشد.[۱۰] به بیان دیگر مباهله یعنى نفرین کردن یک دیگر تا هر کس بر باطل بوده مورد غضب الاهى قرار گیرد و آن کس که بر حق است شناخته شود و بدین گونه حق از باطل تشخیص داده شود.[۱۱] طبیعی است که طرفین مباهله، باید معتقد به پروردگار باشند تا بتوانند اقدام به چنین کاری نمایند، چون فردی که خداپرست نیست، نمی تواند از خداوند درخواستی داشته باشد.
شرایط مباهله:
همان گونه که از تعریف مباهله بر می آید، مباهله یک نحوۀ از دعا است؛ از این رو گفته اند: شرایطی که برای دعا ذکر شده،[۱۲] برای مباهله نیز لازم است، ولی با توجه به این که مباهله دعای خاصی است، تبعاً دارای ویژگی ها و شرایط ویژه ای نیز می باشد که به برخی از آنها اشاره می شود:
الف. کسی که می خواهد مباهله کند باید خود را سه روز اصلاح اخلاقى کند.
ب. روزه بگیرد.
ج. غسل کند.
د. با کسى که مىخواهد مباهله کند به صحرا برود.
هـ. ساعتى که در آن مباهله می شود: بین الطلوعین؛ یعنی میان سپیده دم تا بر آمدن آفتاب است.
و. انگشتان دست راستش را در انگشتان راست او بیفکند.
ز. از خودش آغاز کند و بگوید: خداوندا! تو پروردگار آسمان هاى هفت گانه و زمین هاى هفت گانهاى و آگاه از اسرار و نهان هستى، و رحمان و رحیمى، اگر مخالف من حقى را انکار کرده و ادعاى باطلى دارد بلایى از آسمان بر او بفرست، و او را به عذاب دردناکى مبتلا ساز! و بعد بار دیگر این دعا را تکرار کند و بگوید: اگر این شخص حق را انکار کرده و ادعاى باطلى مىکند بلایى از آسمان بر او بفرست و او را به عذابى مبتلا کن.[۱۳]"
این شرایط را به عنوان یک روایت که بخوانی فضایی که برایت ساخته میشود عجیب است و وهمی و کمی هم حماسی. اما نفرین چه می کند؟ دعا سلاح بیسلاحان است.
2. قانون و اخلاق
در گذشته اگر احکام اخلاقی با خود ترس از عقوبت داشتند چه در نصوص متون مقدس چه در فرهنگهای عامه امروز دیگر با پرسیدن این که مگر چه می شود آن مرز مقدس و نامریی احکام فروریخته است. شاید آن جملهی عامیانهای که مردم در طنزهای روزمرهشان به کار میبرند، بیانگر خوبی باشد: ما کردیم و شد.
آن باورهای دینی و مقدس عرفی که اگر چنین کنی به عقوبت الهی گرفتار میشوی و اگر چنان کنی سنگ میشوی و گنهکاران که پا به مکان مقدس بگذارند با این نشانهها شناخته میشوند بهتمامی فروریخته است. هیچ کس سنگ نشده است و هیچ گنهکاری در ملاعام شناخته نشده همه زیر لفافهای از زیستن پنهانیم.
حالا شروران و بدکاران در مقابل هر نهی و نبایدی دیگر به آشکار تکرار می کنند : کردیم و نشد. دزدیدم و عقوبتی نبود. سنگ هم نشدیم. خوردیم و چلهتر شدیم و نشان بر چهرهمان هم عیان نشد.
ملت به این نتیجه میرسند که آه مظلوم اگر میگرفت ریشهی ظلم باید کنده میشد. پس یا آه نمیگیرد یا مظلوم مظلوم نیست یا ظالم ظالم نیست. حالا تو بر تمام دیوارهای شهر بنویس: « یَا بُنَیَّ إِیَّاکَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا یَجِدُ عَلَیْکَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ.» ای فرزند عزیزم از ظلم به کسی که یاریگری جز خدا علیه تو ندارد پرهیز کن!»( الکافی ج : 2 ص : 332)
مردم به روشنی می بینند که خدا در طبیعت دخالتی ندارد. وگرنه باید حداقل یارانش را تنها نمیگذاشت. در هر دینی عقوبت یاران خدا جز شکنجه و داغ و درفش نیست. در آخرین لحظه گویی درهای متافیزیک بسته میشود سر و بدن و تن انها در برابر شمشیر و نیزه و میخ رها میشود تا خون ریخته شده از تنشان ما را به فیزیک و زمین بازگرداند. که اگر آنها هم زور و قدرتی داشتند شاید به چنین عقوبتی گرفتار نمیشدند.
اکنون که درهای آسمان بسته شده و دعاهایی که قرار بود پردههای آسمان را بلرزاند کارگر نمیافتند. کدام دست باید به آن کسی برسد که بر او ظلم و ستمی میشود یا کدام سد و مانعی باید در برابر انسان افسار گسیختهی امروز بایستد تا او را بایستاند: قانون.
جهان نو به مدد آموزش و امکانات و قانون ابتدا تلاش میکند انسانی بی آزار تربیت کند. در گام بعد میکوشد این انسان را با محدودهایش آشنا سازد. محدودهایی که اگر پا از انها فراتر بگذارد و وارد تعدی و تجاوز و دزدی و غارت شود دیگر در امان نیست. و امکانات روزگار معاصر که مدام بیشتر میشود تا این دست قانون را پر زورتر کند.
اما در کشور ما قانون برای حفظ نظم و مردم نیست. چرا که انچه به مردم مربوط است از اوجب واجبات نیست. حتا نظم مربوط به زدگی عادی آنها. بلکه نظم آنجا مهم است که نظم نظام باشد که اوجب واجبات حفظ نظام است. در مملکتی که پیزی اگر بدزدند دزد میداند که پلیسش خواهد گفت: بیا این برگه و عمو جان! زیاد هم به فکرش نباش. دزدی راحتتر است. در مملکتی که دزدش میداند حتا اگر یک نفر پاشنه بکشد تا او را به چنگ قانون بیندازد باید از هفتخان که سهل است هزارخان بگذرد و دستش به جایی نرسد دزد در روز روشن به پیش چشم قسی و بیتفاوت ملتی رزق و روزی پیرزنی را میبرد و میرود.
حالا تو بگو لقمهی حرام نخور، میگوید: خوردیم و شد.
از خدا بترس: کدام خدا؟
از پلیس بترس: باشد!
پیرزن بر پا میزند و میگوید: الهی به خونت بغلتی!