ترس از آب شدن

(نگاهی به مجموعه شعر سیب قهوه‌ای اثر مجید یاری-انتشارات بوتیمار)


فریاد ناصری

 

اقبال به شعر کوتاه از منظرهای مختلفی قابل بررسی است. کسانی معتقدند کوتاه نویسی  و در کوتاه نویسی تلاش برای هایکو نویسی در امروز ِ روز تقویت سویه‌های محافظه‌کارانه‌ی فرهنگ است. امری تزئینی که با هیچ چیز برخوردی ندارد چرا که سروده می‌شود که سایش‌ها و برخوردها را پنهان کند. کسانی دیگر اما با تلاش برای رسمیت بخشیدن به هایکو نویسی و کوتاه نویسی برای این نوع از نویسش ضرورت بود و وجودی قائل‌اند. هر کدام از این دو گروه بخشی از حقیقت را در نظرهای خود دارند و بخش دیگری از حرف‌های‌شان اما قابل نقد و بررسی است.

توجه به فرم و قالب بدون توجه به آنچه در آن فرم و قالب بیان می‌شود و نتیجه‌گیری تنها بر اساس هایکو بودن یکی از اشتباهات نظرمندان گروه اول است. هرچند سعی می‌کنند خود را به درون و مفاهیم بیان شده در قالب نیز بی‌توجه نشان ندهند اما تنها با برجسته کردن هایکوهای شرق دور که بنیان‌های اصلی مفاهیم‌شان را از طبیعت می‌گیرند، خواسته و ناخواسته به روی  دیگر مفاهیمی که در این فرم و در کشورهای مختلف و فرهنگ‌های گوناگون به گفت آمده چشم خود را می‌بندند. از این رو با دست مایه قرار دادن بنیان‌های مفهومی دسته‌ای خاص از هایکوها و تعمیم دادن آن به دیگر هایکوها، هایکو نویسی را امری محافظه‌کارانه می‌د‌انند. گروه دیگر با تکیه بر میل شاعران به کوتاه نویسی و کمیت کوتاه نویسی و کوتاه نویسان قصد دارند به نویسش آن رسمیت و اعتبار ببخشند. این گروه نیز بدون آنکه وارد چالش‌های انتقادی در برخورد با کوتاه نویسی شوند برکمیت صرف چنین نویسش و شاعران‌اش  تکیه می‌کنند. پی گیری این اختلاف نظرها و بحث‌ها می‌تواند راهگشا و روشن‌گر باشد اما به دلیل وسیع بودن دامنه‌ی نظرها از ادامه‌ی آن پرهیز می‌کنیم تا همین جا هم سعی بر طرح بحث و پرسش بوده با این مقدمه  و طرح بحث و پرسش درباره‌ی کوتاه نویسی قصد این بود که نگاهی بیندازیم به مجموعه شعر "قهوه‌ای سوخته" اثر مجید یاری، قهوه‌ای سوخته در کشف‌ها توانسته تا حدودی نشان دهد که شاعری با ذهن کشّاف را در پشت سر دارد.

خورشید هر صبح

از تخت تو طلوع می کند

از پشت کوه‌هایی که

هر لحظه به شکلی در می‌آیند

اما یکی از ایرادهای مکرر این مجموعه و شعرهایش تکرار یک مفهوم است. تکرار مفهومی که انگار شکل مطلوب خود را نیافته  و مدام در شکل‌های مختلف متجلی می‌شود تا گفته شود و باز هم گفته نمی‌شود. این ایراد حتا در ادبیات کلاسیک هم بوده و هست که شاعری بارها در شکل‌های نه چندان مطلوب، مفهوم و مضمونی را به میان می‌آورده است تا این که در جایی آن حرف، شکل مطلوب و دهان گفت خودرا می‌یافته است. پنهان ماندگی، پنهان شدن، فراموش شدگی در پنهان‌جای خود یکی از آن مضامین مکرر است.

تنهایم

مثل سیبی که

باغبان یادش رفته بچیند

×××

پنهان می‌شود

پشت برگ‌ها

سیبی که

منتظر دست‌های توست

×××

ای باد بگو

چند رد پا

پنهان شده در ساحل

×××

فراموش شده‌ایم

مثل سیبی پنهان شده

در میان علف‌ها

گاهی کفشی

از کنارمان می‌گذرد

یا آدم برفی و آب شدن در یک ساختار:

شب/ چراغ اولین خانه که روشن می‌شود/می‌ترسد/ آدم برفی مبادا خورشید باشد

حالا همین ترس و همین ساختار:

این پنگوئن‌ها/که ایستاده‌اند/ کنار ساحل یخی/ زل زده‌اند/ به تکه‌های یخ، غروب آفتاب دعا می‌خوانند/دسته جمعی/خدایا فردا خورشید نیاید

از این دست است مضامینی چون "باد و گیسو"، یا "لب و زنبور و عسل" از دیگر رنج‌هایی که بعضی شعرهای این مجموعه می‌برند بی دقتی در تقطیع است. یاری در بعضی شعرها می‌توانسته با کمی حذف و جابه‌جایی شعرش را روان‌تر و مطلوب‌تر کند.

تیر برق را هم/ مسافر می‌بیند/ در شهری که مسافر نیست/ راننده‌ی فقیر

خیلی واضح است که سطر سوم بدون کارکرد و زاید است و نبودن‌اش اجازه می‌دهد یک هایکو -همان چیزی که ما از هایکو در زبان فارسی تجربه کرده‌ایم- به دست آید. این سطر رمق تصویر کشف شده را گرفته و توان نفوذ و تاثیرش را کم کرده است.

یا این شعر:

رودهایی که/جاری‌اند/در پیشانی‌ات/می‌ریزند/به چشم‌هایت

این همه بریدن و بریده بریده کردن این چند کلمه جریان رودهایش را از نفس انداخته، آیا نمی‌شد به رودها در جریان‌شان طولی داد تا ریختن‌شان هم بیشتر به چشم بیاید؟

رودهایی که جاری‌اند در پیشانی‌ات

می‌ریزند

به چشم‌هات

در سطر اول نحو شاعر را حفظ کردم وگرنه می‌شد با طبیعی کردن شکل جمله، جریان را جاری‌تر کرد. رودهایی که در پیشانی‌ات جاری‌اند... با همه‌ی این حرف‌ها، سیب قهوه‌ای در لحظه‌هایی توانسته شیرینی‌هایی را پیش بکشد که مخاطب اسم شاعرش را به ذهن بسپارد و منتظر کارهای بعدی‌اش باشد. در پایان یک شعر دیگر هم از سیب قهوه‌ای با هم می خوانیم

پشت همین آجرها

کلید را قایم کرده‌اند

تو سر نگهبان را گرم کن

من یکی یکی

آجرها را

برمی دارم.

 

 

اردی‌بهشت 1391

این مطلب پیش از این در مجله جهان کتاب شماره بهمن و اسفند 1391 به چاپ رسیده است