سهسالگی مکتوبهای خشتی با شعری از نیگار خیاوی
سهسالگی مکتوبهای خشتی با شعری از نیگار خیاوی
یک شعر ترکی از نیگار خیاوی*
ترجمه: فریاد ناصری
این زن ترجمه این شعر تقدیم میشود به زنان ِ سبز
های
مردهایی که دوستام دارید و
برایام میمیرید
چهل هزار سال است که این جنازه وسط اتاق
خشک میشود
چهل هزار سال میشود که آویزان است از سقف
میترسد...
میگندد...
بیاوریدش پایین
پایین بیاورید و
درپاساژهایی به رنگ ماتیک
پشت ویترینها بگذاریدش
اگر رگ دارید!
آهای
مردهایی که دوستام دارید و
برایام میمیرید
چهل هزار سال است این زن
بهجای عطر و ادکلن
روی خودش بنزین میریزد و
کبریت میکشد به خودش
بردارید
این زخمی را
ورمها را، از صورتاش بردارید
بزرگ کنید و
در هیبت مجسمهای
روبروی ساعت میدان شهر بگذارید
اگر در حرفهایتان صداقتی هست
و در رگهایتان
هنوز جسارتی!
*من مترجم نیستم که عاشق شعرم. هر وقت این معشوقهی عبوس ِ شیرینکار در را به رویام میبندد. من از هر روزن و سوراخی که شده، به تماشای عریانیاش مینشینم. ترجمه یکی از آن سوراخ ِ کلیدهای بزرگ است.
* مکتوبهای خشتی سه ساله شد و من در آخرین سالهای دههی سوم عمر خویشام. میخواستم سه شعر بگذارم، حوصلهام نگرفت تایپ کنم. بسکه خوانندگان اینجا بینظرند نظر آدم عوض میشود برای نوشتن، بعضی وقتها فکر میکنم برای چه چسبیدهام به جایی که کسی نظری در بارهاش ندارد. شاید کلن بیخیال این خشتهایی که اینجا چیدهام بشوم، البته شاید!